همه چیز درباره خشم

خشم نوعی احساس است و مدیریت خشم نیز تلاش برای کنترل این احساس است. پس به‌نظر نمی‌رسد که این کار بیهوده باشد.

همه چیز درباره خشم

خشم نوعی احساس است و مدیریت خشم نیز تلاش برای کنترل این احساس است. پس به‌نظر نمی‌رسد که این کار بیهوده باشد.

هنگامى که افراد با موقعیت هاى هیجانى روبه رو مى شوند، لازم است در این لحظات داراى بهترین کارکرد شناختى باشند تا هیجان خود را تنظیم و کنترل کنند. هر زمان که هیجان شدت یابد، بخصوص هیجان هاى منفى مانند خشم، اضطراب آور شده و انسان سعى مى کند به طرق مختلف خود را از این اضطراب دور کند.

هنگامى که افراد با موقعیت هاى هیجانى روبه رو مى شوند، لازم است در این لحظات داراى بهترین کارکرد شناختى باشند تا هیجان خود را تنظیم و کنترل کنند. هر زمان که هیجان شدت یابد، بخصوص هیجان هاى منفى مانند خشم، اضطراب آور شده و انسان سعى مى کند به طرق مختلف خود را از این اضطراب دور کند. از نظر روان شناسان غربى، افراد براى اینکه از اضطراب دور بمانند، از راهبردهاى گوناگونى استفاده مى کنند: برخى با استفاده از سازوکارهاى دفاعى سعى در دور نگه داشتن هیجان ها و احساس هاى ناخوشایند از آگاهى هشیار دارند. سرکوبى به معناى راندن ناهشیارانه امیال، افکار، تجربیات و یا هیجان ها از سطح آگاهى، یکى از شایع ترین و در عین حال، ناپخته ترین سازوکارهاى دفاعى در مقابله با هیجان خشم است (هالجین و ویتبورن، 1386، ج 1، ص 186). این راهبرد دفاعى، در اصل کارى به حل مشکل و مقابله هشیارانه با خشم و منابع آن ندارد، بلکه فقط براى مدتى فرد را از آن منحرف مى کند. ازآنجاکه مسئله براى فرد حل نشده باقى مانده است، هر زمان که فرصت یابد فعال شده و فرد مجددا آن را تجربه خواهد نمود. در این روش، مى توان خشم را سرکوب کرده و سپس آن را تبدیل کرد و یا جهت آن را تغییر داد. در این سازوکار، افراد اصطلاحا خشم را در خود فرو ریخته، دیگر به آن فکر نکرده و روى موضوعى مثبت تمرکز مى کنند. هدف استفاده از این سازوکار این است که خشم را سرکوب کرده، یا جلوى آن را گرفته و آن را به رفتارى سازنده تر تبدیل نمود. خطر چنین پاسخى این است که اگر اجازه بیان خارجى به آن داده نشود، به درون فرد متوجه شده و ممکن است موجب فشار خون بالا یا افسردگى شود و یا منجر به بیان بیمارگون خشم مانند رفتار انفعالى ـ تهاجمى شود. رفتار انفعالى ـ تهاجمى نیز مى تواند به شخصیتى منجر شود که دایم عیبجو و متخاصم است. کسانى که دایم دیگران را تحقیر مى کنند، از همه چیز ایراد مى گیرند و تفسیرهاى عیب جویانه مى کنند، هنوز نیاموخته اند که چگونه خشم خود را به طور سازنده بیان کنند و درنتیجه، نمى توانند روابط موفقیت آمیزى با دیگران داشته باشند. تحقیقات مختلف تأثیرات منفى سرکوب هیجان را بر سلامت روان و توانایى هاى شناختى انسان نشان داده اند (رضوان و همکاران، 1385).

راهکار دیگر مقابله با خشم، استفاده از راهبردهاى مقابله هشیارانه و تنظیم هیجان مى باشد. روان شناسان این راه کارها را در دو چارچوب مهم راهبردهاى تنظیم هیجانى پیش از رخداد حادثه و راهبردهایى که پس از بروز حادثه یا پیدایى هیجان فعال مى شوند، طرح و بررسى مى کنند. راهبردهاى دسته اول از بروز هیجان هاى شدید و ناگوار پیشگیرى مى کنند و راهبردهاى دسته دوم، از شدت گرفتن هیجان هاى پدیدآمده جلوگیرى مى کنند، ازاین رو، مى توانند از عواقب و پیامدهاى منفى آنها پیشگیرى نمایند.

پایه و اساس هر دو دسته این راهبردها، بر خودسازى و رشد شخصى استوار است. در این روش ها، به افراد کمک مى شود تا از تجربه احساس خود آگاه شوند، آن را بپذیرند و درک کنند و به تغییر و تنظیم هیجانات خود بپردازند (Greenberg, 2004, p. 5). این توانایى ها، به اضافه توانایى شناخت احساسات دیگران و مدیریت روابط تحت عنوان مفهوم هوش هیجانى بحث مى شود.

هوش هیجانى با خودآگاهى هیجانى و بازشناسى حالات هیجانى، به همان شکلى که وجود دارند همراه است. این افراد توانایى نظارت و اداره لحظه به لحظه هیجانات خود را دارند و پیامدهاى هیجان هاى خود را مى شناسند و به ارتباط میان آنها با یکدیگر آگاهند. مؤلفه هاى هوش هیجانى در ارتباط تنگاتنگى با یکدیگر قرار دارند، به گونه اى که خودآگاهى هیجانى، ما را در درک احساسات دیگران کمک مى کند و همین مهارت ها بر مدیریت و نظم بخشى هیجانات تأثیر بسیارى دارد. افرادى که عواطف خود را از هم باز مى شناسند و توانایى ارتباط درست با دیگران را دارند، اشراف و تسلط بیشترى بر هیجانات خود دارند و بهتر مى توانند آنها را کنترل و جهت دهى نمایند. کنترل و مدیریت هیجانات، یکى از مؤلفه هاى مهم هوش هیجانى است. نظم بخشى هیجانى به توانایى بازنگرى و بازسازى شدت و جهت هیجان در خود و دیگران برمى گردد و شامل توانایى تعدیل هیجان هاى منفى و تغییر احساس هاى زیان آور به سمت سازش یافتگى و نگه دارى هیجان هایى است که لذت بخش ارزیابى شده اند (Sjoberg, 2008, p. 183). افراد داراى هوش هیجانى بالا، قادرند انگیزه خود را حفظ نموده، در مقابل ناملایمات پایدارى کرده، تکانش هاى خود را کنترل کرده و کامیابى را به تعویق اندازند. آنها مى توانند حالات روحى خود را تنظیم کرده و با دیگران همدلى نمایند (گلمن، 1387، ص 63).

مدیریت هیجان ها، مستلزم در نظر گرفتن مسیرهاى هیجانى متفاوت و انتخاب مسیر درست از میان آنهاست. براى کسب این مهارت ها، افراد نخست باید توانایى پذیرش احساسات خود را داشته باشند؛ به این معنا که باید بتوانند پذیراى تمام احساسات و هیجان هاى خود، اعم از لذت بخش و آزاردهنده باشند، سپس در مورد هیجان ها فکر کنند، آنها را مورد بازنگرى قرار دهند و بتوانند یک احساس را حفظ کرده و تداوم بخشند یا آن را اصلاح و بازسازى کنند. این عمل مى تواند در دو سطح انجام گیرد: یکى، سطح مستقیم که در آن فرد به تجارب هیجانى مستقیم خود واکنش نشان مى دهد و دیگرى، سطح اندیشه یا انعکاسى، که در آن فرد به خلق خود و دیگران دسترسى دارد و بر این اساس عمل مى کند. از راه تجربه اندیشه اى یا تجربه فراخلقى، افراد به دانش هایى در مورد همبستگى ها و دلایل تجارب هیجانى خود دست مى یابند و این دانش آنها را قادر مى سازد تا بفهمند چرا و چگونه هیجان ها در مقابل موقعیت هاى محرک شکل مى گیرند. این توانایى به فهم ارتباط بهتر آنها با محیط کمک کرده و منجر به نظم بخشى مؤثر هیجان ها و در نهایت، بهزیستى مى شود (Brackett & et al, 2004, p. 236).

همان گونه که بیان شد، مؤلفه هاى هوش هیجانى ارتباط مستقیمى با کنترل خشم دارند، بخصوص دو مؤلفه اول آن، یعنى شناخت احساسات و کنترل آنها. تا زمانى که فرد هیجانات خود را نشناسد، درصدد کنترل و مدیریت آنها نیز برنمى آید. خشم و انواع آن را باید شناخت و با آثار و پیامدهاى سوء آن آشنا بود تا بتوان مهار آن را در دست گرفت. در رویکردهاى مختلف کنترل خشم، مانند ایمن سازى در برابر استرس و یا رویکرد هیجان مدار با تأکید بر فنون شناختى ـ رفتارى، به دنبال افزایش خودآگاهى، شناسایى، تنظیم و تغییر هیجان ها مى باشند. از سوى دیگر، با استفاده از روش هاى رفتارى به افراد آموزش داده مى شود تا هیجانات منفى درون روانى و بین فردى خود را تغییر دهند و با شناسایى نیازها و کنترل هیجان ها در شیوه ابراز خشم تغییر ایجاد نمایند

(2002, p. 3 Sheehy & Horna, 2004, p. 175; Hereman,).

یافته ها نشان مى دهند افرادى که هوش هیجانى بالایى دارند، در مواجهه با عوامل روانى یا استرس بر خود تسلط دارند، کمتر دچار خشم و افسردگى مى شوند و براى رسیدن به هدف آرمانى تلاش زیادى مى نمایند (بابایى و مؤمنى، 1385). جوزف، فرانک و استیفن (20022) طى پژوهشى نشان دادند که در رابطه  هوش هیجانى و استرس با سلامت روان، هوش هیجانى به عنوان عامل میانجى عمل مى نماید، به این معنا که اگر فردى هوش هیجانى بالاترى داشته باشد، کنترل بیشترى بر هیجانات خود ازجمله هیجان خشم داشته و استرس کمترى را تجربه مى کند، درنتیجه، از سلامت روانى بالاترى برخوردار مى گردد.

 

منابع:(هالجین و ویتبورن،1386،ج1،ص186). (رضوان و همکاران،1385). (Greenberg, 2004, p. 5). (Sjoberg, 2008, p. 183). (گلمن،1387،ص63). (Brackett & et al, 2004, p. 236). 

(2002, p. 3 Sheehy & Horna, 2004, p. 175; Hereman,). (بابایی و مومنی،1385)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۲۵
پریسا قره تپه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی